طهورا جانطهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی شیرین من و همسری

عید فطر مبارک

سلام به همه عید سعید فطر بر همه مسلمونا مبارک باشه این روزا هوای بسیار خنک ودلپذیری رو تجربه می کنیم وگیلان حسابی خنکنه وشهر ما پر از مسافر شده که اکثرشماره پلاک ها مال تهرانه . دخملکم دیروز یعنی شنبه ناهار رفتیم خونه مامان مهربان وبابا رحیم ناهار اونجا بودیم هرسال همه عمه ها وعموها توعید فطر جمع میشن خونه مامان مهربان ولی امسال فقط ما بودیم و عمو علی نمیدونم چرا ولی بعد ازظهر هم عمه نسترن اومد یه سر زد و دیدارهامون تازه شد. بعدش ساعت 5 دیگه اومدیم خونه مامان منیژه  دایی محمد وفاطمه جون وزن دایی اونجا بودن یکم نشستیم وبعدش با اعتراض من بابا ماروبرد بیرون  نزدیک ساحل گیسوم رسیدیم که شدت بارون وترافیک سنگین حوصله مونو سر برد این شد...
28 تير 1394

24 تیر سالگرد ازدواج مامان وبابا

سلام عزیزم خوبی این روزا هوای گرم تابستانی رو تجربه می کنیم اونم بدون کولر   تازه فردا قراره کولرمونو بیارن نصب کنن  از بس هوا گرم بود روزی یکی دوبار دست و پای شما رو خیس می کردم و هروز می بردمت حموم با این وجود بازم پشت گردنت  عرق سوز شده الهی فدات شم از فردا دیگه تو هوای خنک می خوابی ناز دونه من واما دیروز که 24 تیربود و سالگرد ازدواج مامان و بابا وما وارد پنجمین سالگرد ازدواجمون شدیم که همین جا به همسر عزیزم تبریک می گم تا غروب که بابا از تهران برگشت سریع رفتم و یه کادو خریدم براش وقتی خسته و کوفته از گرمای تهران برگشته بود خونه و خیس عرق بود سوپرایزش کردم . مبارکش باشه واقعا یه شلوار بیرون نیاز داشت. اینقد که جفتمون خسته ...
25 تير 1394

رجعت به منزل

سلام گلم الان 3 روزی هست که بابا از ماموریت برگشته و ما هم برگشتیم خونه ولی چون چند وقتی خونه نبودیم و همه جا پر ز خاک بود آستینامو بالا زدم  ومشغول گرد گیری خونه شدم  این شد که نتونستم زودتر وبلاگتو به روز رسانی کنم  واما شما  که پدرتو دیدی و کلی براش دلبری کردی و بابا هم کلی قربون صدقت رفت و کلی نازت کرد و باهات صحبت کرد و گفت چقد دخملم بزرگ شده ماشاء اله و بعد از 2ساعت صحبت کردن و تعریف کردن ماجراهایی که برامون اتفاق افتاده  نوبت به سوغاتی ها رسید  بابا برات یه بلوز  سفید صورتی رنگ خوشگل خریده بود که در اولین فرصت عکسشو برات می زارم و شما اولین سوغاتی خودتو دریافت کردی . اااااااااااااااامان از این روزای ...
19 تير 1394

سومین ماهگرد طهورا جان.

      دخملکم 3ماهگیت تموم شد و وارد چهارمین ماه زندگیت شدئ مامان جون   انشاء الله همیشه سلامت باشی دوست دارم عزیزم این روزا من و شما مهمان مامان منیژه  هستیم و اینجا مستقر شدیم تا بابا از ماموریت بیاد ومنم نوشتن با لب تاب دایی برام سخته اخه حروفاش عربیه 2ساعت باید جای حروفو بگردم حوصلم سر میره و چون شما دم به دقیقه گریه می کنی و شیر میخوای  نوشتن هر پست حدود 2 ساعت زمان می بره برام که دایی همچین حوصله ای نداره  من مدام بره سر لب تاپش . ...
3 تير 1394
1